یه روز میگی ما اصلا شوخی نداریم. فرداش میگی دیپلماسی تنها راه حله. پس فرداش میگی رو میزم علاوه بر خاویار ایرانی طرح حمله به ایران هم دارم. بعد یه روز دیگه میگی اصلا کوتاه نمیام و ایران باید همه فعالیتهاش رو در زمینه غنیسازی متوقف کنه. بعد میگی سرویسهای اطلاعاتیمون گفتن ایران میخواد بمب اتمی صلحآمیز بسازه. بعد میگی فرمانده ارتشم گفته به ایران حمله میکنیم تا بمب نسازه. بعد حالا هم که میگی اصلا میذاریم ایران غنیسازی کنه!
گرفتی ما رو پدر جان؟ حالا البته ما زیاد این چیزا برامون مهم نیست. ما به این فکر میکنیم حالا که میگی ممکنه بیخیال این غنیسازی بشین و معامله میکنین با حکومت ما، دیگه زبونتون در مورد شلاق خوردن و سنگسار شدن مردم هم کوتاه میشه احتمالا. اگه یه وقت یه آدمی هم اومد اونوری که دربره، اگه این حکومت صلحآمیز ما گفت پسش بدین کادوپیچش میکنین و اون بینوا رو میفرستین که به روشی صلحآمیز ارشادش کنن اینجا. بعد دوباره حکومت ما به طور صلحآمیز شاخ و شونه میکشه و رئیس جمهور بعدی که جایگزین شما میشه از اول همینایی رو که شما گفتی میگه.
البته خب انتظار زیادیه که بگیم شما بیا داد و بیداد کن که ما رو نکشن و این حرفا ولی خب خودت انتظار درست کردی پدر جان. این پرچم دمکراسی و حقوقبشر و اینا رو بذار زمین حداقل. آقا ما هم شنیدیم که سیاست پدر و مادر نداره. ولی نشنیده بودیم که سر و ته هم نداره! البته این حرفا همونطوری که گفتم محکمهپسند هم نیستن فقط مسئله اینه که یه مردم خسته این گوشه دنیا به خیال شما زندگی میکنن ولی در واقع زندگی اونها رو …ببخشید ببخشید … بیب! خلاصه اینکه غرغرهای کوچه بازاری هم درسته از نظر شما خالی از ارزش هستن ولی واقعیت دارن. منم که دارم اینها رو مینویسم به در(شما) میگم که دیوار(ملت) بشنون که بابام جان از این خبرا نیست که. شلاق میخوری که میخوری! وجود داشته باش و نخور!