اولین نامه هوگو چاوز از دیار باقی

Image and video hosting by TinyPic

رفیق گرمابه و گلستان من، محمود جان؛ سلام

هیچ فکرش را نمی‌کردم این سرطان لعنتی که توطئه از پیش تعیین شده غرب بود، اینقدر زود دست من را از دنیا کوتاه کند. همیشه غرب را دست کم می‌گرفتم و خیال می‌کردم که هیچ کاری -غلطی- نمی‌تواند بکند، اما این دم آخری و آن روزهایی که نفسم هم بالا نمی‌آمد، فهمیدم که سخت در اشتباه بودم و غربی‌ها به راحتی می‌توانند سرطان را هم مثل ایدز انتقال دهند و رئیس جمهور‌های محبوب دموکرات را هم از پای در بیاورند. بی‌خود نیست که ایرانی‌ها می‌گویند «گل چين روزگار عجب نمونه است، مي چيند گلي را كه به عالم نمونه است» و من تازه به این جمله پی بردم. روزگار غریبی‌ست نازنین: محمود جان.

457__580x740_chavez_1

از سرطان که بگذریم؛ اینجا شرایطم بسیار خوب است. درست چند ثانیه بعد از مرگم و با تاخیر، وارد بهشت شدم. ابتدا فرشتگان از ورود من به بهشت جلوگیری می‌کردند اما همینکه گفتم رفیق چه کسی بوده‌ام، سریع در را باز کردند و من را به طبقه هفتم بهشت فرستادند. در حال حاضر چند حوری به صورت آزمایشی دورم می‌گردند و شکر خدا راضی هستم. قول داده‌اند که اگر دوران آزمایشی‌ام تمام شود و شیطنت نکنم، حوری‌های بهتر و بیشتری را در اختیارم قرار دهند؛ البته در زمین هم که بودم، کم حوری نداشتم -مدارکش و عکس‌هاش هم موجود است- اما به هر حال حوری‌های بهشت خیلی بهتر از آن حوری‌های چقر بد بدن سیاه پوست آفریقایی هستند.

من وقتی مُردم، تازه متوجه شدم که چه دوست نازنینی را از دست دادم. انصافا آن پیام تسلیت‌ت خیلی بامزه بود، حسابی خندیدم. ما قبلا با هم شوخی داشتیم اما خیال نمی‌کردم که این شوخی تا این اندازه باشد و تو به خوبی بتوانی چنین متن گیرا-احساسی-سوزناک-طنز و فانتزی را بنویسی، خدایی دمت گرم. راستی ناقلا؛ مادرم را هم خوب دلداری دادی، ازت راضی هستم، البته راضی نبودم که سوژه خبرگزاری‌های دنیا شوی. عروسی دخترم هم نزدیک است، اگر توانستی یک سر هم به مجلس او برو و فقط تبریک بگو، دیگر نیازی نیست دخترم را دلداری بدهی، شوهرش کمی غیرتی است و ممکن است کار دستت دهد.

آن نامه تسلیت‌ت اینجا -در بهشت- خیلی خبر ساز شده است. هنوز که هنوز است، بعضی از اعضای بهشت به من سر می‌زنند و می‌گویند:« شما امام بودی؟» و من هم می‌خندم و می‌گویم: «خیر، من در ونزوئلا تنها یک حزب‌الهی بسیجی مومن بودم و در کنارش کارهای ریاست جمهوری هم انجام می‌دادم». راستی شنیده‌ام در ایران قرار است برایم امامزاده بزنند، خواهشا جلوی این کار را بگیر، خوبیت ندارد, بگذار من همان بسیجی مومن بمانم. آن گریه‌های دم تابوت هم خیلی احساسی بود، اشک من را در آوری، دمت گرم. امیدوارم که بتوانم جبران کنم.

روزهای بدون تو خیلی سخت‌ می‌گذرد و بعید می‌دانم به این زودی‌ها پیشم بیایی. تو جوان هستی و حالا حالاها می‌توانی کاندید شوی و رئیس جمهور بمانی و حالش را ببری. اصولا آمریکا هم با تو کاری ندارد و عمرا بتواند مرضی را به تو انتقال دهد، مگر اینکه خودت مرض داشته‌باشی. مواظب خودت باش.

اگر توانستی، آن ماشین سمندی هم که در ونزوئلا با آن جا به جا می‌شدم را به مناقصه بگذار و پولش را خرج تجهیزات میدان‌های نفتی ونزوئلا بکن. یادم هست که آن ماشین پژوی قدیمی و فرسوده تو را ۲ میلیارد تومان خریدند، با این حساب این سمند را حداقل ۱۰ میلیارد تومان برمی‌دارند. ماشین یک رئیس جمهوری مردمی و ارزشی قطعا با ارزش است.

به عنوان نامه‌ اول، به نظرم همین مواردی که گفتم کافی است. هوای رئیس جمهور بعدی ونزوئلا را هم داشته باش، او تجربه‌اش کم است و نیاز به راهنمایی‌های افراد با تجربه‌ای مثل تو دارد. امیدوارم مثل «پوتین» حالا حالاها در راس قدرت بمانی و همینطور به ونزوئلا و مردمانش کمک بلاعوض کنی.

هر هفته برایت نامه می‌نویسم و حالم را شرح می‌دهم.

دوست‌دار همیشگی تو؛ هوگو چاوز

بوس بوس

پارس دیلی نیوز

1 دیدگاه برای «اولین نامه هوگو چاوز از دیار باقی»

  1. خخخخخخخخخخ دستتون دردنکنه خنده داربود …اما واقعیته و غم انگیز درمورد ایران عزیزمون

بیان دیدگاه