سایت استان قدس :گزيده‌اي از رهنمودهاي و اراجیف مقام معظم رهبري به زوج‌هاي جوان هنگام خواندن صيغه عقد

Image and video hosting by TinyPic
شكر، فقط گفتن «الهى شكر» و سجده شكر كردن نيست. شكر نعمت اين است كه انسان نعمت را بشناسد. بداند كه اين نعمت را خدا به او داده و استفاده از آن نعمت و رفتار با آن نعمت را (آن گونه) كه خدا مى‏پسندد، انجام دهد. اين معناى شكر نعمت است. اگر چنانچه «شكراً لِله» بگوييد اما دلتان با مفاهيمى كه گفتم آشنا نباشد، اين شكر نيست… ازدواج هم يك نعمت خدادادى است. خداى متعال اين همسرِ خوب را براى شما فراهم كرده است، پس بايد به شايستگى، شكر اين نعمت را به جا آوريد. اسرار زندگى را محكم نگه داريد


زن و شوهر بايد راز هم را حفظ كنند، زن نبايد راز شوهرش را پيش كسى بازگو كند. مرد هم مثلاً نرود پيش رفقايش در باشگاه يا مثلاً فلان مهمانى و… راز همسرش را بازگو كند. حواستان جمع باشد، اسرار هم را محكم نگاه داريد تا زندگى ان‏شاءالله شيرين و مستحكم شود.
غمخوار هم باشيد
كمك واقعى اين است كه دو نفر غم‏ها را از دل هم برطرف كنند. هر كسى در دوره زندگى‏اش، گرفتارى و مشكل و غمى پيدا مى‏كند و ممكن است دچار ابهام و ترديد بشود. آن ديگرى در چنين موقعيتى، بايد به كمك همسرش بشتابد و به او كمك كند. غم را از دل او بردارد. او را راهنمايى كند و اشتباه و خطاى او را برطرف نمايد.
ساده‏زيستى و ميانه‏روى
زندگى را ساده برداريد، البته ما خيلى هم اهل زهد و تقوا نيستيم. خيال نكنيد. آن سادگى كه ما مى‏گوييم، آن سادگى زُهّاد و عبّاد و اين‏ها نيست. سادگى به نسبت اين كارهايى است كه مردمِ امروز مى‏كنند و الا نه، سادگى ما را اگر چنان‏چه آن مردان خدا بيايند نگاه كنند شايد هزار تا ايراد هم به آن‏چه كه ما سادگى مى‏دانيم بگيرند.
زندگى‏تان را بر پايه اسراف قرار ندهيد، زندگى را ساده قرار دهيد. زندگى را آن طورى كه خداى متعال مى‏پسندد قرار دهيد و از طيبات الهى بهره‏مند شويد بر حسب اعتدال و عدالت. هم اعتدال و ميانه‏روى و هم عدالت. يعنى ملاحظه انصاف را بكنيد، ببينيد ديگران چطورى‏اند. خيلى بين خودتان و ديگران فاصله درست نكنيد.
يكى از موجبات سعادت خانواده‏ها و اشخاص، اين است كه تقيدات زايد و تجملات زيادى و پرداختن بيش از اندازه لازم به امور مادى، از زندگى‏ها دور شود. لااقل بخش اصلىِ زندگى محسوب نشود؛ يك چيز حاشيه‏اى، يك كنار باشد. زندگى را از اول بايد ساده برداشت و محيط زندگى را بايد محيط قابل تحملى كرد.
ساده زندگى كردن منافاتى با رفاه هم ندارد. آسايش هم كه اصلاً در سايه ساده زندگى كردن است.
مسابقه بدون برنده
اسير تجملات و تشريفات و چشم و هم‏چشمى‏ها نشويد. خودتان را در دام مسابقه مادى در امر زندگى نيندازيد. هيچ كس در اين مسابقه، خوشبخت و كامياب نمى‏شود. اين ظواهرِ زرق و برق‏دارِ زندگى شخصى، اين‏ها هيچ كدام انسان را نه خوشبخت مى‏كند، نه دلشاد و راضى مى‏كند.
اصلاً انسان هرچه گيرش مى‏آيد، باز چيز بيشترى را مى‏خواهد. در حسرت يك چيز بهترى است. در شرع مقدس هست: العفاف و الكفاف؛ به همان زندگى كه بشود گذراند و انسان محتاج كسى نباشد و در عسرت نباشد. اين جور پيش ببريد.
زندگى تشريفاتى، زندگى تجملاتى، زندگى اشراف‏منشى، زندگى پرخرج و زندگى مصرفى، انسان‏ها را بدبخت مى‏كند. اين خوب نيست. زندگى بايد با كفاف و راحت بگذرد نه پُر خرج و مُسرفانه. اين دو تا را بعضى‏ها چرا با هم اشتباه مى‏كنند؟ با كفاف يعنى محتاج كسى نباشند و بتوانند زندگى‏شان را اداره كنند، بدون احتياج به هيچ كس. دلخوشى هم بايد داشته باشند و الا زندگى با درآمدِ زياد و مخارج زياد و تشريفات كه خوب نيست. اين‏ها اصلاً راحتى نمى‏آورد، دلخوشى نمى‏آورد.
اول زندگى را ساده برداريد، هرچه مى‏توانيد در اين جهت سعى كنيد. البته، اعتقاد نداريم كه افراد بايستى بر عيال خودشان، بر نزديكان خودشان سخت‏گيرى‏هاى تنگ‏نظرانه بكنند. اين عقيده را نداريم، اما عقيده داريم كه همه از روى عقيده و ايمان و عشق و دل خودشان به يك حدى قانع باشند.
زندگى را ساده بگيريد، خودتان را اسير تشريفات نكنيد. اگر از اول وارد مسابقه تشريفات شديد، ديگر رها شدن از آن سخت است. حالا هم جمهورى اسلامى است. اگر كسى بخواهد ساده زندگى كند مى‏تواند. يك روزى بود كه نمى‏شد، سخت بود. اگرچه بعضى به دست خودشان (زندگى را) مشكل مى‏كنند. در لباسشان، در مسكنشان، در تجملاتشان، همه را بر خودشان سخت مى‏كنند.
قناعت براى همه مفيد است
به شما عرض مى‏كنم: ما شما را دعوت نمى‏كنيم به زُهد سلمان و ابوذر. بين امثال من و شما، با سلمان و ابوذر، فاصله خيلى زياد است. ما هرگز ـ نه من و نه شما ـ طاقت آن چيزها را و آن علوّ و عروج و آن والايى را نداريم كه بخواهيم خودمان را به آن چيزها برسانيم. يا مثلاً فرض كنيد كه آرزوى آن را حتّى در دلمان بياوريم. اما من اين را عرض مى‏كنم كه اگر بين ما و آن‏ها، زندگى ما و زندگى آن‏ها، هزار درجه فاصله است، مى‏شود اين هزار درجه را، ده درجه، بيست درجه، صد درجه كم كرد. خودمان را به زندگى آن‏ها نزديك كنيم.
قناعت كنيد، از قناعت خجالت نكشيد. بعضى‏ها خيال مى‏كنند كه قناعت مال آدم‏هاى تهى‏دست و فقير است و اگر آدم (وضع مالى خوبى) داشت، ديگر لازم نيست قناعت كند. نه، قناعت يعنى در حد لازم، در حد كفايت، انسان توقف كند.
توقعات مادىِ زياد و بالا، موجب تنگى معيشت و موجب ناراحتى خود انسان مى‏شود. اگر انسان توقع خودش را از زندگى توقع كمى قرار دهد، اين مايه سعادت خواهد بود. نه فقط براى آخرت انسان خوب است. كه براى دنياى انسان هم خوب است.
سعى‏تان را بگذاريد بر زندگى ساده و به دور از اشرافى‏گرى، بر زندگى‏اى كه منطبق باشد بر زندگى متوسط مردم. نمى‏گويم پايين‏ترين مردم؛ (مى‏گويم) متوسط مردم. نگاه نكنيد به مسابقه مادى‏گرى. مسابقه هست. چنان‏كه در راه بهشت خدا مسابقه هست، در راه بهشت خيالى دنيا هم مسابقه هست. براى تجملاتش، براى مقام و قدرتش، براى اسم درآوردن و معروف شدنش، مسابقه هست. اين مسابقه، مسابقه ناسالمى است… هر كدام كه بخواهيد به اين مسابقه وارد شويد آن ديگرى مانع شود و به عنوان يك ناصح، عمل كند.
در همه مراحل بايستى ميانه‏روى و قناعت و گرايش به روش متواضعانه و فقيرانه را فراموش نكرد كه اين نظر اسلام است.
از مراسم عروسى آغاز كنيد
در همه امور زندگى‏تان سادگى را رعايت كنيد. اولش هم از همين مراسم ازدواج است، از اين‏جا شروع مى‏شود. اگر ساده برگزار كرديد، قدم بعدى‏اش هم مى‏شود ساده و الا شما كه رفتيد آن مجلس كذايىِ مثل اعيان و اشراف‏هاى زمان طاغوت را درست كرديد، بعد ديگر نمى‏توانيد برويد توى خانه كوچكى مثلاً با وسايل مختصرى زندگى كنيد. اين جور نمى‏شود ديگر. چون خراب شده و از دست رفته است. از اول، زندگى را پايه‏اش را بر اساس سادگى و ساده‏زيستى بگذاريد تا زندگى بر خودتان، بر كسانتان و بر مردم جامعه ان‏شاءالله آسان شود.
حالِ پدر و مادر را رعايت كنيد
متأسفانه اين پرداختن به تشريفاتِ ازدواج و مهريه‏هاى گران و جهيزيه‏هاى سنگين و مجالس آن‏چنانى خيلى اخلاق‏ها را فاسد كرده است. شما دخترها و پسرها كه عروس و داماد مى‏شويد، پيشقدم شويد. بگوييد ما اين جورى نمى‏خواهيم، به اين زيادى نمى‏خواهيم. وقتى جامعه مشكل دارد وقتى در جامعه فقير هست بايد انسان ملاحظه كند.
ما به دخترها و پسرها سفارش مى‏كنيم اصرار نكنيد. زياده نخواهيد. پدر و مادرها را زير فشار قرار ندهيد تا در رودربايستى بمانند… اين چيزها را بريزيد دور. اصل، يك حادثه انسانى است. آن چيست؟ زناشويى، انسانى‏ترين كارهاى دنياست. اين را مادى و پولى نكنيد، آلوده‏اش نكنيد.
اگر دختر و پسر اهل قناعت و ساده‏زيستى باشند، بزرگ‏ترها هم مجبور مى‏شوند از آن‏ها تبعيت كنند.
حجاب و عفاف
اسلام كه راجع به حجاب حرف مى‏زند، آيات قرآن كه راجع به حجاب حرف مى‏زند، راجع به حدود زن و مرد با يكديگر دستور دارد، اين به خاطر خود مردم است، به خاطر همين خانواده‏هاست. همين دخترهاى جوان كه شوهرشان را مى‏خواهند از دست ندهند، اين پسرهاى جوان كه زن محبوبشان را مى‏خواهند از دست ندهند، اين بدون حجاب و بدون رعايت نمى‏شود، آياتِ قرآن اين طور حكمت‏آميز و عميق است.
اين محرم و نامحرم‏ها، اين حجاب و حفظ زن، اين «قُل لِلْمؤمنين يَغُضُّوا مِن أبصارِهم وَ يَحفَظُوا فُرُوجَهُم… وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغضُضنَ مِن أبصارِهِنَّ وَ يَحفَظنَ فُروجَهُنَّ»1، چشم‏هايتان را به هر منظره‏اى باز نكنيد، به هر چيزى نگاه نكنيد تا به هر طرفى كشانده نشويد. اين براى چيست؟ اين براى اين است كه اين زن و شوهر به هم مهربان و وفادار بمانند. آن مردى و آن زنى كه در جوامع فاسد دنيا به هر جا رسيدند، به هر گذرگاهى كه رفتند، هر طور دلشان خواست سوء استفاده كردند و اختلاط پيدا شد، ديگر براى آن‏ها محيط خانوادگى چه قدر اهميت پيدا خواهد كرد؟ هيچ. اسمش را هم گذاشته‏اند آزادى كه اگر اين آزادى باشد، بزرگ‏ترين بليه‏هاى بشر محسوب مى‏شود. آن مردى كه هر طور دلش بخواهد به هر طرف متمايل باشد به طرف زن‏ها، عنانى ندارد، حفاظى ندارد و آن زنى كه با حيا و عفاف و حجاب انسانى آراسته نيست، حفاظى ندارد، چنين زن و مردى براى زن خودشان، براى شوهر خودشان احترامى و اهميتى قائل نيستند. در اسلام، زن و مرد در مقابل هم مسئول هستند و به هم علاقه‏مندند. به هم محتاج و وابسته‏اند. يك سلسله عظيم و طولانى كه از احكام ناشى مى‏شود از چيست؟ از اين‏كه مى‏خواهند خانواده محكم بماند و اين زن و شوهر به هم خيانت نكنند و با هم باشند.
پى‏نوشت:
1ـ نور/ 30.
امام (ره) فرمودند: برويد با هم بسازيد
من يك وقت خدمت امام رفتم. ايشان مى‏خواستند خطبه عقدى را بخوانند، تا من را ديدند گفتند: شما بيا طرف عقد بشو! ايشان بر خلاف ما كه طول و تفصيل مى‏دهيم و حرف مى‏زنيم، عقد را اول مى‏خواندند، بعد دو سه جمله‏اى كوتاه صحبت مى‏كردند. من ديدم ايشان پس از اين‏كه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند:
«برويد با هم بسازيد.»
من فكر كردم ديدم كه ما اين همه حرف مى‏زنيم، اما كلام امام (ره) در همين يك جمله برويد و با هم بسازيد خلاصه مى‏شود!
معناى سازگارى
سعى شما اين باشد كه در تمام دوران زندگى، به خصوص سال‏هاى اول، اين چهار پنج سال اول، با هم سازگارى داشته باشيد. اين طور نباشد كه يكى اندكى ناسازگارى نشان داد، آن ديگرى هم حتماً در مقابل او ناسازگارى نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگارى نشان بدهيد و اگر ديديد همسرتان ناسازگارى كرد، شما سازگارى نشان دهيد. اين‏جا از آن جاهايى است كه سازش و كوتاه آمدن خوب است.
معناى سازگارى چيست؟ آيا معنايش اين است كه زن ببيند اين مرد، درست ايده‏آل اوست تا با او سازگار باشد؟ يا مرد ببيند كه اين زن، كاملاً ايده آل اوست و همان فرد مطلوب عالى است، تا با او سازگارى داشته باشد؟ اگر يك ذره اين گوشه يا آن گوشه‏اش كج بود، قبول نيست؟ معناى سازگارى اين است؟ نه! اگر سازگارى اين باشد كه اين خودش به طور طبيعى انجام مى‏گيرد و اراده شما را نمى‏خواهد. اين كه مى‏گويند شما سازگار باشيد، يعنى شما با هر وضعيتى كه هست و پيش آمده بسازيد. معناى سازگارى اين است. يعنى چيزهايى در زندگى پيش مى‏آيد. خب دو نفرند، با هم تا حالا آشنايى نداشته‏اند، زندگى نكرده‏اند، ممكن است فرهنگشان دو تا باشد. ممكن است عاداتشان دو تا باشد. اول ممكن است يك ناسازگارى‏هايى ببينند، حالا اول ازدواج كه نه، آدم هيچ متوجه نيست؛ بعد از يك خرده كه گذشت، ممكن است يك ناسازگارى‏هايى حس كند. آيا بايد اين‏جا از هم سرد شوند و بگويند: اين مرد يا اين زن ديگر به درد من نمى‏خورد؟! نه! شما بايد خودتان را با اين مسئله تطبيق دهيد. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد و اگر ديديد نه، كارى نمى‏شود كرد، خب با او بسازيد.
سازش‏كارى در محيط خانواده جزء واجبات است. نبايستى زن و شوهر تصميم بگيرند كه خودشان هر چه گفتند همان شود. آن‏چه خودشان مى‏پسندند و آن‏چه راحتى آن‏ها را تأمين مى‏كند همان بشود. نه، اين‏طور نبايد باشد. بايد بنا داشته باشند كه با هم سازگارى كنند. اين سازگارى لازم است. اگر ديديد مقصود شما تأمين نمى‏شود مگر با كوتاه آمدن، كوتاه بياييد.
سازگارى در زندگى، اساس بقاى زندگى است و همين است كه محبت مى‏آفريند. همين است كه موجب بركات الهى مى‏شود. همين است كه دل‏ها را به هم نزديك كرده و پيوندها را مستحكم مى‏كند.
يك تعبير خوب اروپايى
اصل مسئله ازدواج عبارت است از تفاهم و انس و اتحاد دو موجود در زندگى با يكديگر كه اين البته در اصل يك امر طبيعى است. لكن اسلام با پيرايه‏ها و تشريفات و آيين‏هايى كه قرار داده و با احكامى كه گذاشته براى ازدواج، يك استمرار و بركتى به آن داده است.
زن و شوهر بايد يكديگر را درك كنند و بفهمند. اين يك تعبير اروپايى است ولى تعبير خوبى است… يعنى هر كسى درد و خواست‏هاى طرف مقابل را بفهمد و با او راه بيايد، به اين مى‏گويند درك كردن. يعنى به قول معروف در زندگى تفاهم و درك متقابل باشد. اين‏ها محبت را زياد مى‏كند.
هيچ انسانى بى‏عيب نيست
اگر ديديد كه همسرتان يك نقطه عيبى دارد ـ هيچ انسانى بى‏عيب نيست ـ و مجبوريد او را تحمل كنيد؛ تحمل كنيد، كه او هم همزمان، دارد يك عيبى را از شما تحمل مى‏كند. آدم عيب خودش را كه نمى‏فهمد، عيب ديگرى را مى‏فهمد. پس بنا را بگذاريد بر تحمل.
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد. اگر ديديد كارى نمى‏شود كرد، با او بسازيد.
علت متلاشى شدن بنيان خانواده
اسلام در داخل خانواده ترتيبى داده كه اختلاف درون خانواده به خودى خود حل شود. به مرد دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. به زن هم دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. مجموع اين ملاحظات اگر انجام بگيرد، هيچ خانواده‏اى قاعدتاً متلاشى نخواهد شد و از بين نخواهد رفت. غالباً متلاشى شدن خانواده‏ها به خاطر اين بى‏ملاحظگى‏هاست. مرد بلد نيست كه رعايت كند؛ زن، بلد نيست كه عقل به خرج بدهد. او تندى و خشونت بى‏حد مى‏كند، اين بى‏تحملى به خرج مى‏دهد. همه‏اش ايراد دارد، خشونتِ او هم ايراد دارد، سركشىِ اين هم ايراد دارد. اگر او خشونت نكند، اگر يك وقتى اشتباه كرد، اين سركشى نكند، ملاحظه كنند، با همديگر بسازند، هيچ خانواده‏اى تا آخر متلاشى نخواهد شد و خانواده باقى مى‏ماند.
سازگارى دو طرفه
در قديم بيشتر مى‏گفتند دختر بايد سازگار باشد. براى پسر كأنّه1 وظيفه سازگارى را قائل نبودند. نه! اسلام اين را نمى‏گويد. اسلام مى‏گويد كه دختر و پسر هر دو بايد سازگار باشند، هر دو بايد بسازند. بايد بنا را بر اين بگذارند كه زندگى خانوادگى را سالم و كامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره كنند و اين را ادامه بدهند و حفظ كنند. اگر چنانچه ان‏شاءالله اين فراهم شد، كه فراهم كردنش هم با تربيت‏هاى اسلامى مشكل نيست؛ اين خانواده همان خانواده سالمى خواهد بود كه اسلام معتقد به اوست.
پى‏نوشت:
1ـ كأنّه: مثل اين كه.
نسل بی هویّت
امروز آن چه در کشورهای غربی مشاهده می‏شود عبارت است از: نسل‏های بی هویت، نسل‏های درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان سال‏ها خبر ندارند، با این که در یک شهر هم زندگی می‏کنند، چه برسد به این که در شهر دیگری باشند. خانواده‏های متلاشی شده، انسان‏های تنها… .
در کشورهای اروپایی و آمریکایی… از زن‏های بی شوهر، مردهای بی زن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچه‏های بی پدر و مادر، بچه‏های ولگرد، بچه‏های جنایت کار حاصل آن است. در آن جا فضا، فضای جنایت است. همین حرف‏هایی که در خبرها می‏شنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام می‏دهد، تعدادی را می‏کشد. یک بار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین می‏آید. جوان‏های بیست ساله بودند، شدند جوان‏های شانزده ـ هفده ساله، حالا بچه‏های سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت می‏کنند. راحت آدم می‏کشند. این جامعه وقتی به این جا می‏رسد، دیگر تقریباً غیرقابل جمع کردن است.
گناه کبیره غرب
یکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایه‏های تمدن غرب را مثل موریانه می‏خورد و علی رغم پیشرفت‏های صنعتی و علمی‏اش مشرف به سقوط و هلاکت است ـ البته در بلند مدت ـ همین قضیه بی‏توجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، و تحقیر شده و مورد بی اعتنایی قرار گرفته است.
یکی از گناهان کبیره تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد، مثل لباس که عوض می‏کنند… قضیه زن و شوهری را این طور کردند.
آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع می‏شود، در واقع پایه‏های مدنیّت آن‏ها دارد می‏لرزد و نهایتاً فرو خواهد ریخت.
نه اُنسی، نه همسری،…
در دنیای غرب، با این که بسیاری از آن‏ها از علم و ثروت و سیاست‏های قوی در صدر حکومت‏ها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقَّت باری است. این اجتماعات فامیلی، این که بزرگ‏ترهای فامیل و کوچک‏ترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانواده‏ها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الان بین ما رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زن‏ها تنها زندگی می‏کنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و توی یک آپارتمان زندگی می‏کند. شب برمی‏گردد توی خانه تنهاست، صبح برمی‏خیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوه‏ای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسان‏ها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی می‏کنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.
امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده می‏کند که کم کم کانون خانواده‏ها یکی پس از دیگری دارد از هم می‏پاشد و از بین می‏رود. آثارش هم همین بی‏هویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شده‏اند. روز به روز هم دارد بیش‏تر می‏شود و بقایای آن چه را که داشته‏اند، دارد از بین می‏رود.
آزادی جنسی، فروپاشی خانواده
در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است؛ چرا؟ علت این است که در آن جا آزادی جنسی و بی‏بند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بی‏عفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع، یک چیز بی‏معناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا می‏شوند. حالا ظاهراً جدایی بینشان نیست، اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند.
اگر انسان‏ها رها بودند که غریزه جنسی را هر طور می‏خواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمی‏شد، یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانی‏پذیری می‏شد و هر نسیمی آن را به هم می‏زد. لذا در هر جای دنیا که می‏بینید آزادی‏های جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن جایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته می‏شود.
عشق مصنوعی
در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است، زندگی بر آن‏ها این طور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را می‏بینند، نه برای هم غذا می‏پزند، نه برای هم محبّتی و عاطفه‏ای نثار می‏کنند، نه از هم دلجویی می‏کنند، نه با هم کار واقعی دارند. آن وقت برای این که به سفارش روانشناسانِ امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار می‏گذارند که یک ساعت معینی را، پدر و مادر بیایند و یک محفل خانوادگی داشته باشند. برای این که بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانواده سالم به طور طبیعی وجود دارد، این‏ها به صورت تصنعی برای خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه می‏کند که ببیند این ساعت کی تمام می‏شود، چون مثلاً ساعت 6 یک جای دیگر قرار دارد. این طوری محفل خانوادگی درست نمی‏شود و بچه‏ها هم احساس اُنس نمی‏کنند.
خانواده‏ها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیّت ندارد. یک مرد و زن با هم توی یک فضایی زندگی می‏کنند، اما از هم جدایند. آن نشست و برخاست‏های خانوادگی، آن محبّت‏های خانوادگی، آن انس‏های فراوان به هم، این که مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، این‏ها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانه‏ای زندگی می‏کنند. اسمش هم هست که با عشق شروع می‏شود!
پیامدهای ازدواج به سبک غربی
در جوامع غربی، جوان‏ها دوره نشاطِ جوانی و تُندی احساسات و غرایز را آزادانه می‏گذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج می‏رسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آن‏ها و غرایز آن‏ها فرو نشسته است. آن شوق و محبّت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود، در این‏ها نیست یا کم است.
این که بعضی سن ازدواج را برای سال‏های میانیِ عمر که در غرب و تمدّن غرب معمول است، می‏گذارند، مثل اغلب چیزهایشان، غلط و برخلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوت رانی و بی بند و باری اقبال دارند. می‏خواهند جوانی خود را به اصطلاحِ خودشان، با خوشی سپری کنند، هوسرانی‏هایشان را بکنند، بعد که از کار افتاده شدند و آتش‏هایشان فرونشست، حالا سراغ خانواده بروند. ملاحظه می‏کنید که در غرب، زندگی خانوادگی این طوری است. طلاق‏های زیاد، ازدواج‏های ناموفق، مرد و زن‏های بی وفا، تخطّی‏های جنسیِ فراوان، غیرتِ کم، زندگی خانوادگی به این معناست.
غرب، در سراشیبی سقوط
اگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید، به خصوص آن‏هایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطاتِ صنعتی و ماشینی هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگی‏ها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگیِ اخلاقی و فساد هم که در جامعه‏ای رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا این‏ها مثل زلزله و سیل، بلایای دفعی نیست، بلکه این‏ها بلایای تدریجی است؛ منتها بی‏علاج. بلایایی است که وقتی بر جامعه‏ای نازل شد، به زودی نمی‏فهمند، به تدریج می‏فهمند. آن وقتی که بیماری ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت می‏فهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت. الان، جوامع غربی دارند به این سمت حرکت می‏کنند، آن هم به سرعت. یعنی حقیقتاً به نقطه‏های بسیار خطرناکِ سراشیبی رسیده‏اند… این همه‏اش به این خاطر است که دخترها و پسرها در سنین مناسب، ازدواج‏های کامیاب و ماندگار انجام نمی‏دهند. بعد هم محیط‏های خانوادگی که آن جا تشکیل می‏شود، محیط‏های محبّت نیست.
در دنیای غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است. خانواده‏ها دیر تشکیل می‏شوند، زود هم منهدم می‏شوند. فساد و فحشا روز به روز بیشتر می‏شود. اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیّات عظیمی دچار خواهد شد. البته این طور بیماری‏ها و گرفتاری‏ها، چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سال‏های متمادی، وقتی که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلی منهدم و نابود می‏کند، ثروت‏های علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین می‏برد. این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است.
در به در به دنبال آرامش
الان دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید، ببینید این‏ها چقدر دچار اضطرابند. چقدر ناآرامی دارند. چقدر دنبال آرامش می‏گردند. چقدر مصرف قرص‏های مسکن و خواب آور زیاد است. چقدر جوان‏ها به کارهای بی قاعده دست می‏زنند. موها را بلند می‏کنند. لباس‏های تنگ می‏پوشند. برای این است که از وضع جامعه ناراحتند. عصبانی و خشمگین‏اند. می‏خواهند خودشان را به آرامش برسانند. آخرش هم با ناکامی می‏میرند. پیرمردها و پیرزن‏ها در خانه سالمندان می‏میرند. بچه‏هایشان همراهشان نیستند. زن‏هایشان از آن‏ها خبر ندارند. زن و شوهر از هم دورند.
در غرب، فرزندانی که نمی‏دانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند، زیادند. زنان و مردانی که با هم اسماً زن و شوهرند، ولی سال‏های متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند، فراوانند. زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان، تا دوران پیریِ آن‏ها، سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد، کم‏اند. مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقه‏شان هم هست، فردا نمی‏گذارد برود سراغ یک زندگی مستقل، کم هستند.
گوش شنوا کو؟!
در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و…) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است. مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی دارند فریاد می‏زنند، مقاله‏ها می‏نویسند، حرف‏ها می‏زنند، هشدارها می‏دهند، اما به گوش کسی فرو نمی‏رود؛ یعنی علاج ندارد. وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی، چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت، با هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکلات حل نخواهد شد.
جوامع غربی خوشبختی ندارند. این حرفی نیست که من بزنم. حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان، دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایت‏اند، صاحب عقل‏اند ـ نه سیاست مدارهاـ آن‏هایی که در متن جامعه هستند، الان صدایشان بلند شده است؛ چرا؟ چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست، خوشبختی که عبارت است از آرامش و احساس سعادت و امنیت.
الان هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند، می‏دانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا ـ البته کشورهای اروپایی هم هستند ـ فریاد خیر خواهان و مصلحان و چیز فهم‏هایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم. البته به این آسانی هم نه می‏توانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج می‏رسند.
هدف شوم؛ راهکار شیطانی
آن کسانی که می‏خواهند در یک کشور یا جامعه‏ای نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آن‏ها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما این که در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام داده‏اند. مردها را بی‏مسؤولیت و زن‏ها را بد اخلاق کرده‏اند.
انتقال فرهنگ‏ها و تمدن‏ها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسل‏های بعد، به برکت خانواده انجام می‏پذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشی می‏شود. این که می‏بینید غربی‏ها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی، این همه سعی می‏کنند شهوت رانی و فساد را رواج دهند، برای چیست؟ یکی از علل آن همین است که می‏خواهند با این کار خانواده‏ها را متلاشی کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود، و بتوانند سوار این‏ها شوند. چون تا فرهنگ یک ملّتی تضعیف نشود، کسی نمی‏تواند آن را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود. آن چیزی که ملّت‏ها را بی دفاع کرده است و در دست اجانب اسیر می‏کند، از دست دادن هویت فرهنگی است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانواده‏ها در جامعه آسان می‏شود.
اسلام می‏خواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگه دارد؛ زیرا در اسلام یکی از مهم‏ترین کارها برای رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.
فقط یک کلمه درباره خانواده
من در یک سخنرانی در سازمان ملل، حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم. بعد به من اطلاع دادند که تلویزیون‏های آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرف‏های ما دارند، روی این صحبت‏ها تکیه کرده و آن را چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشته‏اند. فقط به خاطر گفتن یک کلمه درباره خانواده.
یعنی پیام متضمن مسأله خانواده، امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنکِ گوارا، چون کمبود آن را حس می‏کنند.
چقدر زیادند زن‏هایی که تا آخر عُمر تنها زندگی می‏کنند، مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی می‏کنند؛ غریب و بی‏انس. چقدر جوانانی که به خاطر نبودِ خانواده، ولگرد می‏شوند. در آن جا یا خانواده نیست یا اگر باشد، مثل نبودن است!

منبع استان قدس رضوی

بیان دیدگاه