شكر، فقط گفتن «الهى شكر» و سجده شكر كردن نيست. شكر نعمت اين است كه انسان نعمت را بشناسد. بداند كه اين نعمت را خدا به او داده و استفاده از آن نعمت و رفتار با آن نعمت را (آن گونه) كه خدا مىپسندد، انجام دهد. اين معناى شكر نعمت است. اگر چنانچه «شكراً لِله» بگوييد اما دلتان با مفاهيمى كه گفتم آشنا نباشد، اين شكر نيست… ازدواج هم يك نعمت خدادادى است. خداى متعال اين همسرِ خوب را براى شما فراهم كرده است، پس بايد به شايستگى، شكر اين نعمت را به جا آوريد. اسرار زندگى را محكم نگه داريد
زن و شوهر بايد راز هم را حفظ كنند، زن نبايد راز شوهرش را پيش كسى بازگو كند. مرد هم مثلاً نرود پيش رفقايش در باشگاه يا مثلاً فلان مهمانى و… راز همسرش را بازگو كند. حواستان جمع باشد، اسرار هم را محكم نگاه داريد تا زندگى انشاءالله شيرين و مستحكم شود.
غمخوار هم باشيد
كمك واقعى اين است كه دو نفر غمها را از دل هم برطرف كنند. هر كسى در دوره زندگىاش، گرفتارى و مشكل و غمى پيدا مىكند و ممكن است دچار ابهام و ترديد بشود. آن ديگرى در چنين موقعيتى، بايد به كمك همسرش بشتابد و به او كمك كند. غم را از دل او بردارد. او را راهنمايى كند و اشتباه و خطاى او را برطرف نمايد.
سادهزيستى و ميانهروى
زندگى را ساده برداريد، البته ما خيلى هم اهل زهد و تقوا نيستيم. خيال نكنيد. آن سادگى كه ما مىگوييم، آن سادگى زُهّاد و عبّاد و اينها نيست. سادگى به نسبت اين كارهايى است كه مردمِ امروز مىكنند و الا نه، سادگى ما را اگر چنانچه آن مردان خدا بيايند نگاه كنند شايد هزار تا ايراد هم به آنچه كه ما سادگى مىدانيم بگيرند.
زندگىتان را بر پايه اسراف قرار ندهيد، زندگى را ساده قرار دهيد. زندگى را آن طورى كه خداى متعال مىپسندد قرار دهيد و از طيبات الهى بهرهمند شويد بر حسب اعتدال و عدالت. هم اعتدال و ميانهروى و هم عدالت. يعنى ملاحظه انصاف را بكنيد، ببينيد ديگران چطورىاند. خيلى بين خودتان و ديگران فاصله درست نكنيد.
يكى از موجبات سعادت خانوادهها و اشخاص، اين است كه تقيدات زايد و تجملات زيادى و پرداختن بيش از اندازه لازم به امور مادى، از زندگىها دور شود. لااقل بخش اصلىِ زندگى محسوب نشود؛ يك چيز حاشيهاى، يك كنار باشد. زندگى را از اول بايد ساده برداشت و محيط زندگى را بايد محيط قابل تحملى كرد.
ساده زندگى كردن منافاتى با رفاه هم ندارد. آسايش هم كه اصلاً در سايه ساده زندگى كردن است.
مسابقه بدون برنده
اسير تجملات و تشريفات و چشم و همچشمىها نشويد. خودتان را در دام مسابقه مادى در امر زندگى نيندازيد. هيچ كس در اين مسابقه، خوشبخت و كامياب نمىشود. اين ظواهرِ زرق و برقدارِ زندگى شخصى، اينها هيچ كدام انسان را نه خوشبخت مىكند، نه دلشاد و راضى مىكند.
اصلاً انسان هرچه گيرش مىآيد، باز چيز بيشترى را مىخواهد. در حسرت يك چيز بهترى است. در شرع مقدس هست: العفاف و الكفاف؛ به همان زندگى كه بشود گذراند و انسان محتاج كسى نباشد و در عسرت نباشد. اين جور پيش ببريد.
زندگى تشريفاتى، زندگى تجملاتى، زندگى اشرافمنشى، زندگى پرخرج و زندگى مصرفى، انسانها را بدبخت مىكند. اين خوب نيست. زندگى بايد با كفاف و راحت بگذرد نه پُر خرج و مُسرفانه. اين دو تا را بعضىها چرا با هم اشتباه مىكنند؟ با كفاف يعنى محتاج كسى نباشند و بتوانند زندگىشان را اداره كنند، بدون احتياج به هيچ كس. دلخوشى هم بايد داشته باشند و الا زندگى با درآمدِ زياد و مخارج زياد و تشريفات كه خوب نيست. اينها اصلاً راحتى نمىآورد، دلخوشى نمىآورد.
اول زندگى را ساده برداريد، هرچه مىتوانيد در اين جهت سعى كنيد. البته، اعتقاد نداريم كه افراد بايستى بر عيال خودشان، بر نزديكان خودشان سختگيرىهاى تنگنظرانه بكنند. اين عقيده را نداريم، اما عقيده داريم كه همه از روى عقيده و ايمان و عشق و دل خودشان به يك حدى قانع باشند.
زندگى را ساده بگيريد، خودتان را اسير تشريفات نكنيد. اگر از اول وارد مسابقه تشريفات شديد، ديگر رها شدن از آن سخت است. حالا هم جمهورى اسلامى است. اگر كسى بخواهد ساده زندگى كند مىتواند. يك روزى بود كه نمىشد، سخت بود. اگرچه بعضى به دست خودشان (زندگى را) مشكل مىكنند. در لباسشان، در مسكنشان، در تجملاتشان، همه را بر خودشان سخت مىكنند.
قناعت براى همه مفيد است
به شما عرض مىكنم: ما شما را دعوت نمىكنيم به زُهد سلمان و ابوذر. بين امثال من و شما، با سلمان و ابوذر، فاصله خيلى زياد است. ما هرگز ـ نه من و نه شما ـ طاقت آن چيزها را و آن علوّ و عروج و آن والايى را نداريم كه بخواهيم خودمان را به آن چيزها برسانيم. يا مثلاً فرض كنيد كه آرزوى آن را حتّى در دلمان بياوريم. اما من اين را عرض مىكنم كه اگر بين ما و آنها، زندگى ما و زندگى آنها، هزار درجه فاصله است، مىشود اين هزار درجه را، ده درجه، بيست درجه، صد درجه كم كرد. خودمان را به زندگى آنها نزديك كنيم.
قناعت كنيد، از قناعت خجالت نكشيد. بعضىها خيال مىكنند كه قناعت مال آدمهاى تهىدست و فقير است و اگر آدم (وضع مالى خوبى) داشت، ديگر لازم نيست قناعت كند. نه، قناعت يعنى در حد لازم، در حد كفايت، انسان توقف كند.
توقعات مادىِ زياد و بالا، موجب تنگى معيشت و موجب ناراحتى خود انسان مىشود. اگر انسان توقع خودش را از زندگى توقع كمى قرار دهد، اين مايه سعادت خواهد بود. نه فقط براى آخرت انسان خوب است. كه براى دنياى انسان هم خوب است.
سعىتان را بگذاريد بر زندگى ساده و به دور از اشرافىگرى، بر زندگىاى كه منطبق باشد بر زندگى متوسط مردم. نمىگويم پايينترين مردم؛ (مىگويم) متوسط مردم. نگاه نكنيد به مسابقه مادىگرى. مسابقه هست. چنانكه در راه بهشت خدا مسابقه هست، در راه بهشت خيالى دنيا هم مسابقه هست. براى تجملاتش، براى مقام و قدرتش، براى اسم درآوردن و معروف شدنش، مسابقه هست. اين مسابقه، مسابقه ناسالمى است… هر كدام كه بخواهيد به اين مسابقه وارد شويد آن ديگرى مانع شود و به عنوان يك ناصح، عمل كند.
در همه مراحل بايستى ميانهروى و قناعت و گرايش به روش متواضعانه و فقيرانه را فراموش نكرد كه اين نظر اسلام است.
از مراسم عروسى آغاز كنيد
در همه امور زندگىتان سادگى را رعايت كنيد. اولش هم از همين مراسم ازدواج است، از اينجا شروع مىشود. اگر ساده برگزار كرديد، قدم بعدىاش هم مىشود ساده و الا شما كه رفتيد آن مجلس كذايىِ مثل اعيان و اشرافهاى زمان طاغوت را درست كرديد، بعد ديگر نمىتوانيد برويد توى خانه كوچكى مثلاً با وسايل مختصرى زندگى كنيد. اين جور نمىشود ديگر. چون خراب شده و از دست رفته است. از اول، زندگى را پايهاش را بر اساس سادگى و سادهزيستى بگذاريد تا زندگى بر خودتان، بر كسانتان و بر مردم جامعه انشاءالله آسان شود.
حالِ پدر و مادر را رعايت كنيد
متأسفانه اين پرداختن به تشريفاتِ ازدواج و مهريههاى گران و جهيزيههاى سنگين و مجالس آنچنانى خيلى اخلاقها را فاسد كرده است. شما دخترها و پسرها كه عروس و داماد مىشويد، پيشقدم شويد. بگوييد ما اين جورى نمىخواهيم، به اين زيادى نمىخواهيم. وقتى جامعه مشكل دارد وقتى در جامعه فقير هست بايد انسان ملاحظه كند.
ما به دخترها و پسرها سفارش مىكنيم اصرار نكنيد. زياده نخواهيد. پدر و مادرها را زير فشار قرار ندهيد تا در رودربايستى بمانند… اين چيزها را بريزيد دور. اصل، يك حادثه انسانى است. آن چيست؟ زناشويى، انسانىترين كارهاى دنياست. اين را مادى و پولى نكنيد، آلودهاش نكنيد.
اگر دختر و پسر اهل قناعت و سادهزيستى باشند، بزرگترها هم مجبور مىشوند از آنها تبعيت كنند.
حجاب و عفاف
اسلام كه راجع به حجاب حرف مىزند، آيات قرآن كه راجع به حجاب حرف مىزند، راجع به حدود زن و مرد با يكديگر دستور دارد، اين به خاطر خود مردم است، به خاطر همين خانوادههاست. همين دخترهاى جوان كه شوهرشان را مىخواهند از دست ندهند، اين پسرهاى جوان كه زن محبوبشان را مىخواهند از دست ندهند، اين بدون حجاب و بدون رعايت نمىشود، آياتِ قرآن اين طور حكمتآميز و عميق است.
اين محرم و نامحرمها، اين حجاب و حفظ زن، اين «قُل لِلْمؤمنين يَغُضُّوا مِن أبصارِهم وَ يَحفَظُوا فُرُوجَهُم… وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغضُضنَ مِن أبصارِهِنَّ وَ يَحفَظنَ فُروجَهُنَّ»1، چشمهايتان را به هر منظرهاى باز نكنيد، به هر چيزى نگاه نكنيد تا به هر طرفى كشانده نشويد. اين براى چيست؟ اين براى اين است كه اين زن و شوهر به هم مهربان و وفادار بمانند. آن مردى و آن زنى كه در جوامع فاسد دنيا به هر جا رسيدند، به هر گذرگاهى كه رفتند، هر طور دلشان خواست سوء استفاده كردند و اختلاط پيدا شد، ديگر براى آنها محيط خانوادگى چه قدر اهميت پيدا خواهد كرد؟ هيچ. اسمش را هم گذاشتهاند آزادى كه اگر اين آزادى باشد، بزرگترين بليههاى بشر محسوب مىشود. آن مردى كه هر طور دلش بخواهد به هر طرف متمايل باشد به طرف زنها، عنانى ندارد، حفاظى ندارد و آن زنى كه با حيا و عفاف و حجاب انسانى آراسته نيست، حفاظى ندارد، چنين زن و مردى براى زن خودشان، براى شوهر خودشان احترامى و اهميتى قائل نيستند. در اسلام، زن و مرد در مقابل هم مسئول هستند و به هم علاقهمندند. به هم محتاج و وابستهاند. يك سلسله عظيم و طولانى كه از احكام ناشى مىشود از چيست؟ از اينكه مىخواهند خانواده محكم بماند و اين زن و شوهر به هم خيانت نكنند و با هم باشند.
پىنوشت:
1ـ نور/ 30.
امام (ره) فرمودند: برويد با هم بسازيد
من يك وقت خدمت امام رفتم. ايشان مىخواستند خطبه عقدى را بخوانند، تا من را ديدند گفتند: شما بيا طرف عقد بشو! ايشان بر خلاف ما كه طول و تفصيل مىدهيم و حرف مىزنيم، عقد را اول مىخواندند، بعد دو سه جملهاى كوتاه صحبت مىكردند. من ديدم ايشان پس از اينكه عقد را خواندند، رويشان را به دختر و پسر كردند و گفتند:
«برويد با هم بسازيد.»
من فكر كردم ديدم كه ما اين همه حرف مىزنيم، اما كلام امام (ره) در همين يك جمله برويد و با هم بسازيد خلاصه مىشود!
معناى سازگارى
سعى شما اين باشد كه در تمام دوران زندگى، به خصوص سالهاى اول، اين چهار پنج سال اول، با هم سازگارى داشته باشيد. اين طور نباشد كه يكى اندكى ناسازگارى نشان داد، آن ديگرى هم حتماً در مقابل او ناسازگارى نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگارى نشان بدهيد و اگر ديديد همسرتان ناسازگارى كرد، شما سازگارى نشان دهيد. اينجا از آن جاهايى است كه سازش و كوتاه آمدن خوب است.
معناى سازگارى چيست؟ آيا معنايش اين است كه زن ببيند اين مرد، درست ايدهآل اوست تا با او سازگار باشد؟ يا مرد ببيند كه اين زن، كاملاً ايده آل اوست و همان فرد مطلوب عالى است، تا با او سازگارى داشته باشد؟ اگر يك ذره اين گوشه يا آن گوشهاش كج بود، قبول نيست؟ معناى سازگارى اين است؟ نه! اگر سازگارى اين باشد كه اين خودش به طور طبيعى انجام مىگيرد و اراده شما را نمىخواهد. اين كه مىگويند شما سازگار باشيد، يعنى شما با هر وضعيتى كه هست و پيش آمده بسازيد. معناى سازگارى اين است. يعنى چيزهايى در زندگى پيش مىآيد. خب دو نفرند، با هم تا حالا آشنايى نداشتهاند، زندگى نكردهاند، ممكن است فرهنگشان دو تا باشد. ممكن است عاداتشان دو تا باشد. اول ممكن است يك ناسازگارىهايى ببينند، حالا اول ازدواج كه نه، آدم هيچ متوجه نيست؛ بعد از يك خرده كه گذشت، ممكن است يك ناسازگارىهايى حس كند. آيا بايد اينجا از هم سرد شوند و بگويند: اين مرد يا اين زن ديگر به درد من نمىخورد؟! نه! شما بايد خودتان را با اين مسئله تطبيق دهيد. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد و اگر ديديد نه، كارى نمىشود كرد، خب با او بسازيد.
سازشكارى در محيط خانواده جزء واجبات است. نبايستى زن و شوهر تصميم بگيرند كه خودشان هر چه گفتند همان شود. آنچه خودشان مىپسندند و آنچه راحتى آنها را تأمين مىكند همان بشود. نه، اينطور نبايد باشد. بايد بنا داشته باشند كه با هم سازگارى كنند. اين سازگارى لازم است. اگر ديديد مقصود شما تأمين نمىشود مگر با كوتاه آمدن، كوتاه بياييد.
سازگارى در زندگى، اساس بقاى زندگى است و همين است كه محبت مىآفريند. همين است كه موجب بركات الهى مىشود. همين است كه دلها را به هم نزديك كرده و پيوندها را مستحكم مىكند.
يك تعبير خوب اروپايى
اصل مسئله ازدواج عبارت است از تفاهم و انس و اتحاد دو موجود در زندگى با يكديگر كه اين البته در اصل يك امر طبيعى است. لكن اسلام با پيرايهها و تشريفات و آيينهايى كه قرار داده و با احكامى كه گذاشته براى ازدواج، يك استمرار و بركتى به آن داده است.
زن و شوهر بايد يكديگر را درك كنند و بفهمند. اين يك تعبير اروپايى است ولى تعبير خوبى است… يعنى هر كسى درد و خواستهاى طرف مقابل را بفهمد و با او راه بيايد، به اين مىگويند درك كردن. يعنى به قول معروف در زندگى تفاهم و درك متقابل باشد. اينها محبت را زياد مىكند.
هيچ انسانى بىعيب نيست
اگر ديديد كه همسرتان يك نقطه عيبى دارد ـ هيچ انسانى بىعيب نيست ـ و مجبوريد او را تحمل كنيد؛ تحمل كنيد، كه او هم همزمان، دارد يك عيبى را از شما تحمل مىكند. آدم عيب خودش را كه نمىفهمد، عيب ديگرى را مىفهمد. پس بنا را بگذاريد بر تحمل.
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش كنيد. اگر ديديد كارى نمىشود كرد، با او بسازيد.
علت متلاشى شدن بنيان خانواده
اسلام در داخل خانواده ترتيبى داده كه اختلاف درون خانواده به خودى خود حل شود. به مرد دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. به زن هم دستور داده كه يك ملاحظاتى بكند. مجموع اين ملاحظات اگر انجام بگيرد، هيچ خانوادهاى قاعدتاً متلاشى نخواهد شد و از بين نخواهد رفت. غالباً متلاشى شدن خانوادهها به خاطر اين بىملاحظگىهاست. مرد بلد نيست كه رعايت كند؛ زن، بلد نيست كه عقل به خرج بدهد. او تندى و خشونت بىحد مىكند، اين بىتحملى به خرج مىدهد. همهاش ايراد دارد، خشونتِ او هم ايراد دارد، سركشىِ اين هم ايراد دارد. اگر او خشونت نكند، اگر يك وقتى اشتباه كرد، اين سركشى نكند، ملاحظه كنند، با همديگر بسازند، هيچ خانوادهاى تا آخر متلاشى نخواهد شد و خانواده باقى مىماند.
سازگارى دو طرفه
در قديم بيشتر مىگفتند دختر بايد سازگار باشد. براى پسر كأنّه1 وظيفه سازگارى را قائل نبودند. نه! اسلام اين را نمىگويد. اسلام مىگويد كه دختر و پسر هر دو بايد سازگار باشند، هر دو بايد بسازند. بايد بنا را بر اين بگذارند كه زندگى خانوادگى را سالم و كامل و آرام و همراه با محبت و عشقِ متقابل اداره كنند و اين را ادامه بدهند و حفظ كنند. اگر چنانچه انشاءالله اين فراهم شد، كه فراهم كردنش هم با تربيتهاى اسلامى مشكل نيست؛ اين خانواده همان خانواده سالمى خواهد بود كه اسلام معتقد به اوست.
پىنوشت:
1ـ كأنّه: مثل اين كه.
نسل بی هویّت
امروز آن چه در کشورهای غربی مشاهده میشود عبارت است از: نسلهای بی هویت، نسلهای درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان سالها خبر ندارند، با این که در یک شهر هم زندگی میکنند، چه برسد به این که در شهر دیگری باشند. خانوادههای متلاشی شده، انسانهای تنها… .
در کشورهای اروپایی و آمریکایی… از زنهای بی شوهر، مردهای بی زن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچههای بی پدر و مادر، بچههای ولگرد، بچههای جنایت کار حاصل آن است. در آن جا فضا، فضای جنایت است. همین حرفهایی که در خبرها میشنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام میدهد، تعدادی را میکشد. یک بار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین میآید. جوانهای بیست ساله بودند، شدند جوانهای شانزده ـ هفده ساله، حالا بچههای سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت میکنند. راحت آدم میکشند. این جامعه وقتی به این جا میرسد، دیگر تقریباً غیرقابل جمع کردن است.
گناه کبیره غرب
یکی از مشکلات دنیای غرب که به تدریج پایههای تمدن غرب را مثل موریانه میخورد و علی رغم پیشرفتهای صنعتی و علمیاش مشرف به سقوط و هلاکت است ـ البته در بلند مدت ـ همین قضیه بیتوجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، و تحقیر شده و مورد بی اعتنایی قرار گرفته است.
یکی از گناهان کبیره تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد، مثل لباس که عوض میکنند… قضیه زن و شوهری را این طور کردند.
آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع میشود، در واقع پایههای مدنیّت آنها دارد میلرزد و نهایتاً فرو خواهد ریخت.
نه اُنسی، نه همسری،…
در دنیای غرب، با این که بسیاری از آنها از علم و ثروت و سیاستهای قوی در صدر حکومتها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقَّت باری است. این اجتماعات فامیلی، این که بزرگترهای فامیل و کوچکترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانوادهها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الان بین ما رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زنها تنها زندگی میکنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و توی یک آپارتمان زندگی میکند. شب برمیگردد توی خانه تنهاست، صبح برمیخیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوهای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسانها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی میکنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.
امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده میکند که کم کم کانون خانوادهها یکی پس از دیگری دارد از هم میپاشد و از بین میرود. آثارش هم همین بیهویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شدهاند. روز به روز هم دارد بیشتر میشود و بقایای آن چه را که داشتهاند، دارد از بین میرود.
آزادی جنسی، فروپاشی خانواده
در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است؛ چرا؟ علت این است که در آن جا آزادی جنسی و بیبند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بیعفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع، یک چیز بیمعناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا میشوند. حالا ظاهراً جدایی بینشان نیست، اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند.
اگر انسانها رها بودند که غریزه جنسی را هر طور میخواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمیشد، یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانیپذیری میشد و هر نسیمی آن را به هم میزد. لذا در هر جای دنیا که میبینید آزادیهای جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برای اشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آن جایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته میشود.
عشق مصنوعی
در بعضی از کشورهای دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلی سریع است، زندگی بر آنها این طور تحمیل کرده که اعضای خانواده به هم چندان کاری ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را میبینند، نه برای هم غذا میپزند، نه برای هم محبّتی و عاطفهای نثار میکنند، نه از هم دلجویی میکنند، نه با هم کار واقعی دارند. آن وقت برای این که به سفارش روانشناسانِ امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار میگذارند که یک ساعت معینی را، پدر و مادر بیایند و یک محفل خانوادگی داشته باشند. برای این که بتوانند این اجتماع خانوادگی را که در یک خانواده سالم به طور طبیعی وجود دارد، اینها به صورت تصنعی برای خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه میکند که ببیند این ساعت کی تمام میشود، چون مثلاً ساعت 6 یک جای دیگر قرار دارد. این طوری محفل خانوادگی درست نمیشود و بچهها هم احساس اُنس نمیکنند.
خانوادهها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیّت ندارد. یک مرد و زن با هم توی یک فضایی زندگی میکنند، اما از هم جدایند. آن نشست و برخاستهای خانوادگی، آن محبّتهای خانوادگی، آن انسهای فراوان به هم، این که مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، اینها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادی که فقط در یک خانهای زندگی میکنند. اسمش هم هست که با عشق شروع میشود!
پیامدهای ازدواج به سبک غربی
در جوامع غربی، جوانها دوره نشاطِ جوانی و تُندی احساسات و غرایز را آزادانه میگذرانند و وقتی به خانواده و به ازدواج میرسند که در واقع بخش زیادی از میل طبیعی آنها و غرایز آنها فرو نشسته است. آن شوق و محبّت و عشقی که باید در اعماق روح زن و شوهر جایگزین شود، در اینها نیست یا کم است.
این که بعضی سن ازدواج را برای سالهای میانیِ عمر که در غرب و تمدّن غرب معمول است، میگذارند، مثل اغلب چیزهایشان، غلط و برخلاف فطرت و مصلحت بشر و ناشی از این است که به شهوت رانی و بی بند و باری اقبال دارند. میخواهند جوانی خود را به اصطلاحِ خودشان، با خوشی سپری کنند، هوسرانیهایشان را بکنند، بعد که از کار افتاده شدند و آتشهایشان فرونشست، حالا سراغ خانواده بروند. ملاحظه میکنید که در غرب، زندگی خانوادگی این طوری است. طلاقهای زیاد، ازدواجهای ناموفق، مرد و زنهای بی وفا، تخطّیهای جنسیِ فراوان، غیرتِ کم، زندگی خانوادگی به این معناست.
غرب، در سراشیبی سقوط
اگر شما امروز به بعضی از جوامع غربی نگاه کنید، به خصوص آنهایی که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطاتِ صنعتی و ماشینی هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگیِ اخلاقی و فساد هم که در جامعهای رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا اینها مثل زلزله و سیل، بلایای دفعی نیست، بلکه اینها بلایای تدریجی است؛ منتها بیعلاج. بلایایی است که وقتی بر جامعهای نازل شد، به زودی نمیفهمند، به تدریج میفهمند. آن وقتی که بیماری ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت میفهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجی نخواهد داشت. الان، جوامع غربی دارند به این سمت حرکت میکنند، آن هم به سرعت. یعنی حقیقتاً به نقطههای بسیار خطرناکِ سراشیبی رسیدهاند… این همهاش به این خاطر است که دخترها و پسرها در سنین مناسب، ازدواجهای کامیاب و ماندگار انجام نمیدهند. بعد هم محیطهای خانوادگی که آن جا تشکیل میشود، محیطهای محبّت نیست.
در دنیای غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است. خانوادهها دیر تشکیل میشوند، زود هم منهدم میشوند. فساد و فحشا روز به روز بیشتر میشود. اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیّات عظیمی دچار خواهد شد. البته این طور بیماریها و گرفتاریها، چیزهایی نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سالهای متمادی، وقتی که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلی منهدم و نابود میکند، ثروتهای علمی و فکری و مادی و همه چیز را از بین میبرد. این آینده در انتظار بسیاری از کشورهای غربی است.
در به در به دنبال آرامش
الان دنیای اروپا و آمریکا را نگاه کنید، ببینید اینها چقدر دچار اضطرابند. چقدر ناآرامی دارند. چقدر دنبال آرامش میگردند. چقدر مصرف قرصهای مسکن و خواب آور زیاد است. چقدر جوانها به کارهای بی قاعده دست میزنند. موها را بلند میکنند. لباسهای تنگ میپوشند. برای این است که از وضع جامعه ناراحتند. عصبانی و خشمگیناند. میخواهند خودشان را به آرامش برسانند. آخرش هم با ناکامی میمیرند. پیرمردها و پیرزنها در خانه سالمندان میمیرند. بچههایشان همراهشان نیستند. زنهایشان از آنها خبر ندارند. زن و شوهر از هم دورند.
در غرب، فرزندانی که نمیدانند پدر و مادرهایشان چه کسانی هستند، زیادند. زنان و مردانی که با هم اسماً زن و شوهرند، ولی سالهای متمادی از همدیگر هیچ اطلاعی ندارند، فراوانند. زنانی که خاطرشان جمع باشد تا آخر عمرشان، تا دوران پیریِ آنها، سایه این مرد بر سرشان هست و با هم زندگی خواهند کرد، کماند. مردانی که خاطرشان جمع باشد که این همسرشان که مورد علاقهشان هم هست، فردا نمیگذارد برود سراغ یک زندگی مستقل، کم هستند.
گوش شنوا کو؟!
در خود آمریکا، نسبت رشدِ فساد (انواع فسادهای اخلاقی، جنسی، جنایت و قتل و…) در بین مردم و حتی کودکان زیاد است. مطبوعات و هوشمندان جوامع غربی دارند فریاد میزنند، مقالهها مینویسند، حرفها میزنند، هشدارها میدهند، اما به گوش کسی فرو نمیرود؛ یعنی علاج ندارد. وقتی که وضعیت را از پایه و بنیان خراب کردند و سی، چهل یا پنجاه سال بر همین وضع گذشت، با هشدار و فریاد و فلان سیاست این مشکلات حل نخواهد شد.
جوامع غربی خوشبختی ندارند. این حرفی نیست که من بزنم. حرفی است که حالا دیگر متفکرانشان، دلسوزانشان و کسانی که صاحب درایتاند، صاحب عقلاند ـ نه سیاست مدارهاـ آنهایی که در متن جامعه هستند، الان صدایشان بلند شده است؛ چرا؟ چون در آن جامعه وسایل خوشبخت زندگی کردن نیست، خوشبختی که عبارت است از آرامش و احساس سعادت و امنیت.
الان هم کسانی که با معارف جهانی آشنا هستند، میدانند که به خصوص بیشتر از همه جا آمریکا ـ البته کشورهای اروپایی هم هستند ـ فریاد خیر خواهان و مصلحان و چیز فهمهایشان بلند شده که بیاییم یک فکری بکنیم. البته به این آسانی هم نه میتوانند فکر کنند و نه اگر فکر کنند به این آسانی به علاج میرسند.
هدف شوم؛ راهکار شیطانی
آن کسانی که میخواهند در یک کشور یا جامعهای نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما این که در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام دادهاند. مردها را بیمسؤولیت و زنها را بد اخلاق کردهاند.
انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلی یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهای بعد، به برکت خانواده انجام میپذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشی میشود. این که میبینید غربیها در داخل کشورهای شرقی و اسلامی و آسیایی، این همه سعی میکنند شهوت رانی و فساد را رواج دهند، برای چیست؟ یکی از علل آن همین است که میخواهند با این کار خانوادهها را متلاشی کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود، و بتوانند سوار اینها شوند. چون تا فرهنگ یک ملّتی تضعیف نشود، کسی نمیتواند آن را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود. آن چیزی که ملّتها را بی دفاع کرده است و در دست اجانب اسیر میکند، از دست دادن هویت فرهنگی است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانوادهها در جامعه آسان میشود.
اسلام میخواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگه دارد؛ زیرا در اسلام یکی از مهمترین کارها برای رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.
فقط یک کلمه درباره خانواده
من در یک سخنرانی در سازمان ملل، حدود یک ساعت و اندی راجع به خانواده صحبت کردم. بعد به من اطلاع دادند که تلویزیونهای آمریکا با اصراری که در سانسور کردن و خراب کردن حرفهای ما دارند، روی این صحبتها تکیه کرده و آن را چند بار پخش کرده و تفسیر هم گذاشتهاند. فقط به خاطر گفتن یک کلمه درباره خانواده.
یعنی پیام متضمن مسأله خانواده، امروز برای غرب یک پیامی است مثل آب خنکِ گوارا، چون کمبود آن را حس میکنند.
چقدر زیادند زنهایی که تا آخر عُمر تنها زندگی میکنند، مردهایی که تا آخر عمر تنها زندگی میکنند؛ غریب و بیانس. چقدر جوانانی که به خاطر نبودِ خانواده، ولگرد میشوند. در آن جا یا خانواده نیست یا اگر باشد، مثل نبودن است!
منبع استان قدس رضوی