گفتگوئی با یاشار خامنه: آزادی پدرم را به بستن صفحه یاد آوری امام نقی مشروط کرده اند…حکومتی که بنا به مصلحت پدر بیگناه یک ولاگ نویس را گروگان می گیرد، حتما به وقت مصلحت بمب اتم می سازد و منفجر میکند!

Image and video hosting by TinyPic

حکومت بی شرمی که همواره به بهانه مصلحت نظامش پدر بیگناه یک ولاگ نویس را گروگان می گیردقتل و جنایت و غارت و دروغ خیانت و ( به هر دلیلی) گروگانگیری پیشه می کند، بی تردید بوقت مصلحتش بمب اتم خواهد ساخت و براحتی بر سر مردم ایران و جهان فرو خواهد ریخت!چشم باز کنیم و ببینیم که گرفتار قبیله آدمخواران شده ایم. اگر چاره نکنیم این مصیبت را بی چاره ایم!(منبع)

یاشار خامنه جوان ایرانی بیست و پنچ ساله ساکن هلند می گوید، مقامات ایرانی پدر اورا برای انتقام گیری از همکاری وی با کمپین موسوم به کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان دستگیر کرده اند.
وی در نامه ای سرگشاده نوشته است:  من «یاشار خامنه» هستم که در فضای مجازی با نام مستعار «یاشار نقی پژوه» شناخته می شوم و در خارج از کشور دانشجو هستم. از روزی که «کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان» شروع به کار کرد به همراه بسیاری از جوانان ایرانی به طنز نویسی برای به چالش کشیدن مسائل خرافی مشغول هستم. امروز که این نامه را می نویسم پنج هفته است که پدرم گروگان وزارت اطلاعات است. چرا که نه وکیل دارد، نه پرونده ای تشکیل شده و نه اینکه حق ملاقات با خانواده را دارد. تنها جرمش این است که پدر من است.

عکسی از یاشار خامنه به همراه پدرش
عکسی از یاشار خامنه به همراه پدرش

در همین زمینه  با یاشار خامنه گفت وگو کرده ایم:

نحوه بازداشت پدرتان چگونه بود؟

یاشار خامنه: چهارشنبه روز بیست و ششم ماه مه بود که پدرم صبح خیلی زود از منزل با من تماس گرفت و گفت که از دادستانی به اینجا آمده اند و حکم دستگیری هم دارند.

پدرم گفت که آنها مکالمات را شنود کرده اند و تو باید با آنها همکاری کنی و اطلاعاتی را که می خواهند در اختیارشان بگذاری ، وگرنه ما را به اوین می برند.

من پرسیدم شما را برای چه؟ پدرم پاسخ داد به خاطر پول هایی که ما از اینجا برای تو ارسال می کردیم.

من اینجا دانشجوی ترم ششم دانشگاه هستم. الان اتهامی که پدرم را بر اساس آن در بازداشت نگه داشته اند این جرم بوده که پدرم هزینه تحصیل مرا ارسال می کرده و نیروهای امنیتی ادعا کرده اند که من دانشجو نیستم و این پولها صرف مسائل ضد دینی می شده است.

این ادعای کاملا نادرستی است. من چند روز پس از دستگیری پدرم مدارکی را که نشان می دهد من در اینجا دانشجو هستم و در طول پنج ترم گذشته در دانشگاه ثبت نام کرده ام به ایران ارسال کردم ولی ظاهرا هیچ فایده ای نداشته است.

الان پنج هفته است که پدر شما در زندان است؟

بله . من نمی دانم دقیقا کجاست. ظاهرا فقط یکبار و آنهم فردای روز بازداشت خواهرم ایشان را ملاقات کرده است. آن طور که به من گفته اند این ملاقات در اوین بوده است و شاید ده روز پس از دستگیری پدرم با اعضای خانواده ام یک تماس تلفنی کوتاهی داشته است و دو هفته پیش هم ظاهرا پدرم به منزل زنگ می زند و با حال بسیار بدی صحبت می کرده و گفته است که من اینجا خیلی تحت فشارم و خواهش می کنم به یاشار بگویید که هر اطلاعاتی که دارد را بگوید وگرنه در غیر این صورت ممکن است اصلا زنده نمانم.

دقیقا می شود توضیح دهید که کسانی که پدرتان را بازداشت کرده اند درخواستشان از شما و پدرتان چیست؟

خواسته هایی که مطرح کرده اند این بوده که من اطلاعات وبلاگ، فیس بوک، ایمیل و پسفورد ایمیلم را در اختیارشان بگذارم.

روز بعدش که خواهرم به ملاقات پدرم رفته بودند ظاهرا مامورین امنیتی به خواهرم گفته بودند که اطلاعات و پسفورد ایمیل و فیس بوک کمپین را می خواهیم که من از این درخواست تعجب کردم چون من در این کمپین کاره ای نیستم که بخواهم این اطلاعات را ارائه بدهم.

تنها کاری که توانستم بکنم این بود که به ادمین آن پیچ چند ایمیل زدم و درخواست کردم که پیج بسته شود چون فکر کردم اگر آن صفحه بسته شود شاید مشکل پدر من هم حل شود که البته پاسخی دریافت نکردم.

بعد از آن خواهرم تلفنی به من گفتند که  به او گفته اند که تا زمانی که سه صفحه کمپین فیس بوک یادآوری امام نقی باز است، اوضاع پدرم به همین شکل باقی خواهد ماند و هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد شد.

اما من پرسیدم که چه کاری از دستم برمی آید؟ وقتی من مدیر آن صفحه نیستم از کجا می توانم این اطلاعاتی را که خواهانش هستید به شما بدهم؟

گویا به خواهرتان گفته اند که به شما بگوید که شما باید از خودتان فیلم بگیرید و از کاری که کرده اید ابراز ندامت کنید؟ درست است؟

بله.  چند روز بعد از دستگیری پدرم، مادرم با من تماس گرفت و بسیار حال بدی داشت. با حال بدی از من پرسید که همین را می خواستی؟ حالا پدرت را اعدام می کنند. و با تحکم به من گفت که آن کمپین را دیگر ببند.

من اصلا از حرف و برخورد مادرم شوکه شدم. و وقتی پرسیدم که من چه کاری از دستم برمی آید؟ خواهرم گفت که گفته اند که تو باید یک فیلم از خودت بگیری و با حال بد توضیح بدهی که اصلا چه شده است و چرا و چه نقشی در این ماجرا داشته ای و در عین حال هم ابراز ندامت و توبه کنی .

من در آن وضعیت دیگر به این فکر نکردم که شاید این ویدیو بتواند به عنوان یک مدرک بر علیه خودم مورد استفاده قرار بگیرد. در آن شرایط فقط به این فکر می کردم که مقداری از فشاری که بر خانواده ام وجود دارد را کم کنم.

با توجه به اینکه من خارج از کشور زندگی می کنم و تصمیمی برای بازگشت به ایران ندارم، با خودم فکر کردم که این ویدیو را هم برایشان ارسال می کنم.

ولی این کار هم هیچ تاثیری در وضعیت فعلی پدرم و فشاری که بر خانواده ام در حال وارد شدن است، ایجاد نکرد.

دوباره دو هفته پیش پدرم دوباره به منزلمان زنگ می زند و پیغام می گذارد که یاشار باید همه اطلاعاتی را که دارد به این افراد بدهد وگرنه ممکن است من زنده نمانم.

چطور شد که بعد از پنج هفته تصمیم گرفتید که نامه بنویسید و در این مورد اطلاع رسانی کنید؟

در ابتدا تصور کردم این پرونده به شکل قانونی پیگیری خواهد شد ولی رفته رفته با پیام هایی که از سوی مامورین امنیتی به شکل غیر مستقیم دریافت می کردم، و چیزهایی که از روند پرونده پدرم دستگیرم می شد و اینکه هر بار از خواهرم می پرسیدم که کدام سازمان و ارگان و نهادی پدرم را دستگیر کرده است، دستکم پای تلفن هیچ پاسخ مشخصی دریافت نمی کردم.

تنها پاسخ احتمالی که از مادرم گرفتم این بود که وزارت اطلاعات پدرم را دستگیر کرده است.

من هر چه در مورد وکیل و روند پرونده و ملاقات و حقوق پدرم می پرسیدم به هیچ جایی نمی رسیدم و بیشتر به این نتیجه می رسیدم که این بازداشت جنبه قانونی ندارد و مسیر دستگیری پدرم از یک مسیر قانونی نیست.

برای اینکه اگر یک بازداشت از مسیر قانونی باشد پرونده روند عادی خودش را طی می کند و می توان برای متهم وکیل گرفت. نه اینکه به شما زنگ بزنند و بگویند که اگر این اطلاعاتی که می خواهیم را ندهی ممکن است فردا پدرت زنده نباشد.

وقتی می بینم وضعیت به این شکل است دیگر امید ندارم که این ماجرا از راه قانونی خاتمه پیدا کند.

در نهایت به این نتیجه رسیدم که تنها راهی که الان برایم باقی مانده این است که اطلاع رسانی کنم. به هر حال تصمیم آسانی نبود که هویت خودم را افشا کنم و مسئله را مطبوعاتی کنم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که شاید الان بیشترین کمکی که می توانم به خانواده ام بکنم اطلاع رسانی این ماجراست.

شما در فضای مجازی با نام مستعار فعالیت می کردید. فکر می کنید که اصلا چطور شما را پیدا کرده اند و متوجه شده اند که این شمائید و خانواده تان را تحت فشار گذاشته اند؟

اوایلی که این کمپین کارش را آغاز کرد ، موضوع خیلی جدی نبود و در فضای مجازی و حتی خارج از آن هنوز سر و صدایی حول و حوش آن اتفاق نیفتاده بود و ماجرا صرفا در حد یک شوخی بود و چیزی بیشتر از یک شوخی نبود.

من و بسیاری کسان دیگر با هویت واقعی مان مطالبی آنجا می نوشتیم ولی به تدریج تهدید ها آغاز شد و حتی برای اعضای کمپین یک فیلم مستند ساخته شد و در آن مستند کسانی رو که در این کمپین فعالیت می کردند را عوامل آمریکا و اسرائیل معرفی کردند.

از آنجایی که بسیاری آمدند و گفتند که ما از صفحات «اسکرین شات» گرفته ایم و آماده ایم که آن را تحویل مقامات قضایی بدهیم تا هتاکین را شناسایی کرده و مجازات نمایند، من فکر می کنم این مسئله در شناسایی من بی تاثیر نبوده است.

می شود توضیح بدهید که شما با این کمپین چه نوع فعالیتی داشته اید؟ گفتید که از مسئولان این صفحه فیس بوکی نیستید و فقط با آن همکاری می کرده اید. می شود در مورد کارتان توضیح بدهید؟

من مثل خیلی های دیگر در این صفحه مطالب طنز می نوشتم و در کنار آن پنج ویدیو کلیپ هم برای معرفی کمپین ساختم.

هدف این کمپین همان طور که در صفحه فیس بوک آن هم نوشته شده است، مبارزه با خرافات ذکر شده است.

ولی حتما می دانید که تشکیل این قبیل کمپین ها برای بعضی افراد توهین آمیز تلقی شده و آن را یک نوع توهین به مقدسات می دانند.

مسئله این است که هدفی که شخص من دنبال می کردم طنز نویسی بود و شکستن یک سری باورهایی که بر اثر نقدنشدن آنها، تبدیل به تابو شده بود.

به نظر من آن کسانی که مطالب این صفحه را می خواندند و از آن خوششان نمی آمد ، طبیعتا اولین برچسبی که به نویسندگان این مطالب می زنند، مسئله توهین آمیز بودن آن است.

به نظر من این لفظ توهین تبدیل به ابزاری برای خاموش کردن صدای منتقد شده است.

این در حالی است که شخص من اعتقاد ندارد که به توهینی کرده باشم، بلکه فکر می کنم طنز می گویم و در تمام مسائل و حوزه ها همیشه طنز یک سری معترضینی هم داشته است .

آیا اطلاع دارید که کسان دیگری که با کمپین همکاری می کرده اند نیز تحت فشار قرار گرفته اند یا خیر؟ یا این فشارها فقط به شما اختصاص داشته است؟

در یکی از تماس های پدرم ظاهرا این را مطرح کرده است که من اینجا چند تن از اعضای کمپین را از نزدیک ملاقات کرده ام و همگی آنها اعتراف کرده اند که یاشار مسئول این صفحه است.

من ضمن اینکه تعجب می کنم در عین حال هم نگران می شوم که همزمان با دستگیری پدرم کسان دیگری نیز دستگیر شده اند ولو اینکه تقریبا همزمان با دستگیری پدرم ، دوستانی که در این صفحه یکسری مطالبی می نوشتند و پای ثابت آن بودند ، ناپدید شده اند و این مسئله این نگرانی را برای من به وجود می آورد که شاید کسان دیگری هم گرفتار شده اند.

ولی همان طور که می دانید همه با نام مستعار در این صفحه فعالیت میکردند به همین دلیل هم خبری از آنها منتشر نشده است و کسی از آنها اطلاعی ندارد.

شما گفتید که پدرتان بابت این جریان در زندان است. آیا اساسا پدرتان در جریان بود؟ از فعالیت شما و همکاریتان با این کمپین اطلاع داشت؟

پدرم خیلی دورادور یک چیزهایی از من شنیده بود ولی هیچ وقت نه از نزدیک شاهد این جریان بود و نه هیچوقت مرا دراین مسیر تشویق می کرد.

پدر من کلا آدم محتاطی است و اصولا خیلی موافق با چنین فعالیت هایی نیست.
پدرم و کلا خانواده ام کلا بی ارتباط با این مسئله هستند.

منبع

بیان دیدگاه